شب روز تعطیل : مثل هر شب دیر می خوابم منتهی کمی دیرتر.راستش نماز صبح را می خوانم و بعد به رختخواب می روم.خانم همسر نیز پس از چند سال زندگی مشترک به این عادت من آگاهی کامل دارد.
ساعت نه صبح روز تعطیل : شاید چند ساعتی از خوابم نگذشته است ...آنقدر منتظر مانده ام تا خواب پادشاه اول را ببینم ، سرو کلۀ او از دور نمایان می شود...صدای ظریف همراه با ناله ای اسمم را صدا میکند...گوشهایم را تیز میکنم ...آری ؛ صدای خانم همسر است .با صدای خواب آلود می پرسم : چکار داری؟ ..می گوید: برو و برای صبحانه نان بگیر...می گویم: دیشب کلی نان خریدم ...می گوید:درسته ، ولی من هوس نان بربری تازۀ کنجدی کرده ام ...بالاخره با کلی خواهش و التماس و وعده ، راضی میشود نانهای یخچالی را بخورد...البته کلی هم غرولند می کند و می گوید آرزو دارد من از آن مردهایی باشم که هرروز صبح زود نان تازه می خرند ... و من به امید دیدن پادشاه دوم می خوابم .
ساعت ده صبح :پادشاه دوم را یادم نیست ولی درحال صحبت کردن با پادشاه سوم هستم ...همان صدای ظریف با لحنی خشن تر صدایم میکند...از پادشاه سوم عذرخواهی می کنم و با کلافگی می گویم :هان؟...خانم همسر می گوید: اگر امتحان نداری؟پاشو درست را بخوان ...می گویم :چرا، ولی تا صبح داشتم درس می خواندم...تهدید میکند ، اگر نمره خوبی نیاورم ، مرا جریمۀ مالی سنگینی بکند...تهدیدش کارساز می شود و من به زور از جا بلند می شوم و به سمت اتاق مطالعه می روم و او هرچه می گوید صبحانه بخور، نمی خورم.(آنقدر دوست داشتم بگویم من هم آرزو دارم وقتی از خواب برمی خیزم میز صبحانه کامل چیده شده باشد و نیازی نباشد تا خودم برای خودم صبحانه بیاورم ...ولی نمی گویم ) در حال کتاب خواندن هستم که پادشاه چهارم جلوی دیدگانم حاضر می شود.
ساعت یازده صبح :هنوز پادشاه چهارم مقابلم ایستاده است ...اینبار صدای ظریف همراه با صدای کودکانه ای به گوش می رسد...خانم همسر و آقای پسر یکی در میان صدایم می کنند ...می گویم :بعله ؟..اقای پسر درخواست صبحانه می کند...می گویم به مادرت بگو ...می گوید:مادر حال ندارد...در حالی که سعی می کنم از کوره در نروم ، می گویم :اینطور نمی توانم درس بخوانم ، مُدام صدایم میکنید و حواسم پرت می شود ...اصلا تا ساعت یک از اتاق بیرون نمی آیم...دیگر هم مرا صدا نکنید...
این داستان ادامه دارد....
:: بازدید از این مطلب : 245
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16